با در نظر گرفتن این احتمال، تصمیم گرفتم او را بردارم و با خودم ببرم. بنابراین، با قضاوت در مورد مسافت تا آنجا که میتوانستم، به سمت پایین حرکت کردم و حدود صد یاردی جلوتر از فراری فرود آمدم. “سوار شو، جو!” زنگ زدم “آرامش را فال قهوه هندی بگیر پیرمرد. اکنون به اندازه کافی در امنیت هستیم.» ۲۳۸ با شتاب از جا بلند شد و نفس نفس می زد اما همچنان پر انرژی بود و گفت: “چگونه می توانیم او را شروع کنیم.
سم؟” من پاسخ دادم: “در جای خود بنشین، من به تو نشان خواهم داد.” لوسیا را دیده بودم که این کار را انجام می دهد و فکر می کردم می توانم آن را تکرار کنم. موتور روشن شد، اما دستگاه بلند نشد. فال قهوه هواپیما در امتداد زمین ناهموار یک راه برخورد کرد تا اینکه من نگران شدم و آن را متوقف کردم. جو با خونسردی گفت: دوباره امتحان کن. نگاهی به شانهام انداختم و متوجه شدم که فیتنها به طرز ناخوشایندی نزدیک میشوند.
اما من هوش و ذکاوت خود را حفظ کردم و زمان گذاشتم تا دستگاه را کمی تنظیم کنم تا سریعتر بالا بیاید. حدود یک دوجین نفر از تعقیبکنندگان خیلی جلوتر از بقیه بودند، و من مشکوک بودم که ممکن فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است در شروع ما اختلال ایجاد کنند. بنابراین من رو به رو شدم و با احتیاط رولورهایم را به سمت آنها خالی کردم و همه آنها فال قهوه لبخند را به جز یکی متوقف کردم.
سپس به سمت دستگاه برگشتم، موتور را روشن کردم و قبل از اینکه روی صندلی پریدم، چند قدمی کنار آن دویدم. ۲۳۹ درست در همان لحظه صدای ترک خوردن هفت تیر را در کنارم شنیدم، اما نمیتوانستم به آن توجه کنم، زیرا هواپیمای دوباله با یک کلیپ فوقالعاده با سرعت به هوا میرفت. همچنان به سمت بالا نصب می شد، زیرا من آن را به این ترتیب تنظیم کرده فال قهوه لب بودم، و در کارکردن با دنده فرمان برای جلوگیری از این امر، دستگاه حرکت جانبی پیدا کرد که هم ناخوشایند و هم خطرناک بود. “او را ثابت کن، سام!” به نام جو؛ اما من نتوانستم برای افزودن به حیرت من دوباره تاریک شد.
صدای ناله تکرار شد و به پایین نگاه کردم زمین را دیدم که زیر سرم مثل کاسه ای پر از ژله می لرزد. این منظره وحشتناکی بود، و در هنگام آشفتگی من باید به نحوی هول کرده باشم، زیرا حرکات جانبی ترسناک افزایش یافته بود و هر دوی ما باید محکم نگه می داشتیم تا از روی صندلی خود پرتاب نشویم. ناگهان هواپیمای دوباله شیرجه زد – سریع به عنوان گلوله، اما فال قهوه لنگر هواپیماهای دراز کشیده از سقوط حمایت کردند.
تمام کنترلم را از دست دادم، اما توانستم موتور را خاموش کنم و سپس با تمام قدرت به قاب بچسبم. ۲۴۰ پایین، پایین رفتیم، اما خوشبختانه همچنان به صورت مورب در جهت کشتی میلغزیدیم. در این زمان یک سقوط معمولی بود، و من مطمئن هستم که هواپیمای دوباله چندین بار واژگون شده فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
ما فقط از لبه دیگر جنگل پریدیم و با شاخه های درختی که یکی از درختان افتاده بود برخورد کردیم. با کوزهای که نفس را از من بیرون میکشید، از شاخهها جدا شدم و روی زمین افتادم. جو در نزدیکی من فرود آمد، و جدا از شوک شدید، هر دوی ما از آسیب جدی یا شکستن فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استخوان ها فرار کردیم.
به زودی به پاهایمان تکان خوردیم. نگاهی به هواپیمای دوباله انداخته بودم که حالا یک توده آشغال ناامیدکننده بود، که ناگهان جو دستم را گرفت و گفت: “ما باید برای آن فرار کنیم، سم!” صدها جنگجوی فیتان در جریانی از جنگل فوران کردند و در حالی که می دویدند سلاح های خود را تکان می دادند. آنقدر نزدیک بودند.
سم؟” من پاسخ دادم: “در جای خود بنشین، من به تو نشان خواهم داد.” لوسیا را دیده بودم که این کار را انجام می دهد و فکر می کردم می توانم آن را تکرار کنم. موتور روشن شد، اما دستگاه بلند نشد. فال قهوه هواپیما در امتداد زمین ناهموار یک راه برخورد کرد تا اینکه من نگران شدم و آن را متوقف کردم. جو با خونسردی گفت: دوباره امتحان کن. نگاهی به شانهام انداختم و متوجه شدم که فیتنها به طرز ناخوشایندی نزدیک میشوند.
اما من هوش و ذکاوت خود را حفظ کردم و زمان گذاشتم تا دستگاه را کمی تنظیم کنم تا سریعتر بالا بیاید. حدود یک دوجین نفر از تعقیبکنندگان خیلی جلوتر از بقیه بودند، و من مشکوک بودم که ممکن فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است در شروع ما اختلال ایجاد کنند. بنابراین من رو به رو شدم و با احتیاط رولورهایم را به سمت آنها خالی کردم و همه آنها فال قهوه لبخند را به جز یکی متوقف کردم.
سپس به سمت دستگاه برگشتم، موتور را روشن کردم و قبل از اینکه روی صندلی پریدم، چند قدمی کنار آن دویدم. ۲۳۹ درست در همان لحظه صدای ترک خوردن هفت تیر را در کنارم شنیدم، اما نمیتوانستم به آن توجه کنم، زیرا هواپیمای دوباله با یک کلیپ فوقالعاده با سرعت به هوا میرفت. همچنان به سمت بالا نصب می شد، زیرا من آن را به این ترتیب تنظیم کرده فال قهوه لب بودم، و در کارکردن با دنده فرمان برای جلوگیری از این امر، دستگاه حرکت جانبی پیدا کرد که هم ناخوشایند و هم خطرناک بود. “او را ثابت کن، سام!” به نام جو؛ اما من نتوانستم برای افزودن به حیرت من دوباره تاریک شد.
صدای ناله تکرار شد و به پایین نگاه کردم زمین را دیدم که زیر سرم مثل کاسه ای پر از ژله می لرزد. این منظره وحشتناکی بود، و در هنگام آشفتگی من باید به نحوی هول کرده باشم، زیرا حرکات جانبی ترسناک افزایش یافته بود و هر دوی ما باید محکم نگه می داشتیم تا از روی صندلی خود پرتاب نشویم. ناگهان هواپیمای دوباله شیرجه زد – سریع به عنوان گلوله، اما فال قهوه لنگر هواپیماهای دراز کشیده از سقوط حمایت کردند.
تمام کنترلم را از دست دادم، اما توانستم موتور را خاموش کنم و سپس با تمام قدرت به قاب بچسبم. ۲۴۰ پایین، پایین رفتیم، اما خوشبختانه همچنان به صورت مورب در جهت کشتی میلغزیدیم. در این زمان یک سقوط معمولی بود، و من مطمئن هستم که هواپیمای دوباله چندین بار واژگون شده فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
ما فقط از لبه دیگر جنگل پریدیم و با شاخه های درختی که یکی از درختان افتاده بود برخورد کردیم. با کوزهای که نفس را از من بیرون میکشید، از شاخهها جدا شدم و روی زمین افتادم. جو در نزدیکی من فرود آمد، و جدا از شوک شدید، هر دوی ما از آسیب جدی یا شکستن فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استخوان ها فرار کردیم.
به زودی به پاهایمان تکان خوردیم. نگاهی به هواپیمای دوباله انداخته بودم که حالا یک توده آشغال ناامیدکننده بود، که ناگهان جو دستم را گرفت و گفت: “ما باید برای آن فرار کنیم، سم!” صدها جنگجوی فیتان در جریانی از جنگل فوران کردند و در حالی که می دویدند سلاح های خود را تکان می دادند. آنقدر نزدیک بودند.
- جمعه ۰۹ شهریور ۰۳ ۱۹:۵۴ ۶ بازديد
- ۰ نظر