وقتی فکر میکرد که بچهها میتوانند چیزی به دست بیاورند مثل بردن یک بز در هنگام پیادهروی، با رضایت خندید.
او باید گلسپیرا را می دید و با او صحبت می کرد که با یک تراول دور بینی اش بیرون روی پله ها مانند سگ دراز کشیده بود.
بزها همان چیزی بودند که او می فهمید و می خوفال فال چای روزانه جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است صاحب آن شود. اما اینجا، در مزرعه، کسی نبود که مالک یا امروزه بفهمد که اگر از چنین حیواناتی به درستی مراقبت می شد، چقدر می توان از آنها فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استفاده و سود کرد.
کریستینا لبخند زد: “به هر حال ممکن فال جدید و آنلاین فال چای واقعی قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است ما یک بز بگیریم، حالا که پیرمرد من در مورد این یکی می شنود و چقدر او قابل توجه فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.”
کریستینا، ماترون جوان، آنقدر خوشحال بود که دستان مگلنا را گرفت و با او رقصید. باید یک بار دیگر با “عروس” برقصد.
او خواند: “اینجا بهترین دوست فال جدید و آنلاین قهوه , احساس فال چای دقیق , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.” مگلنا آنقدر شجاع بود که موافقت کند.
وسط رقص ایستادند.
کشاورز، اره ساز جوان، وارد شد.
وقتی زنش را دید که نصف روز با پسر بچه ای که او هم در سال نیازمندی و لباس گدا بود می دود، گویی متحجر دم در ایستاد.
“در روزهای صلح، کریستینا، آیا شما دیوانه شده اید؟”
“نرو بچه!” کریستینا سرخ خندید و از رقص روحیه گرفت. “اما می بینید، من فال چای دوشنبه یک غریبه بزرگ از کوه هستم، بنابراین باید با هم خوش بگذرانیم.”
او ادامه داد: “اکنون ما را به باغ ادویه ها تعقیب می کنند و در آنجا قهوه می نوشیم.”
کریستینا بعد از اینکه بقیه قهوه را بین بچه ها تقسیم کرد تا آن را حمل کنند، قهوه ساز را گرفت. و بنابراین آنها به سمت اره مویی حرکت کردند که در زیر درخت گلدار روون نزدیک گره کلبه و دو زمین کوچک مزرعه ادویه فال چای راسته قرار داشت.
مرد قهوه نوشید و نان خانگی را فرو برد. همسرش در اینجا به او ملحق شد و سالم و شاد در کنار او نشست و با صدای نیمه بلند درباره بچه ها صحبت کرد.
- شنبه ۳۰ تیر ۰۳ ۲۱:۳۹ ۱۳ بازديد
- ۰ نظر