و او بدون شرمندگی تمامقد به صورتش خیره شده بود. «همون موقعیه که درست حدس زدی.» گفت. «منم.» فصل سوم سه چرخش خوب آقای بارتلت خندید و گفت: «پول را به او بدهید.» همسرش گفت: «من چنین کاری نمیکنم. والتر، من فکر میکردم تو یک بچهی بیچاره و گرسنهای. آن ژاکت را از کجا آوردی؟» آقای بارتلت گفت: «فکر نمیکنم نیم ساعته چیزی نخورده باشه. خب، رفیق دانشگاهیم چطوره، پی وی؟ پی وی، مجبورش کن بیست و پنج سنت رو بهت بده.» خانم بارتلت با لحنی سرزنشآمیز سالن آرایشگاه زنانه شیک گفت: «یک پیشاهنگ نمیتواند چنین پولی را قبول کند.
این خلاف قوانین آنهسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . مگر تو این را نمیدانی؟» پیوی نگاهی حسرتبار به ویترین نانوایی فایفل انداخت و سپس خانم بارتلت را مستقیماً در مورد قانون پیشاهنگی راهنمایی کرد. «بستگی داره به چی بگیم قانون؛ میبینی؟» گفت. آقای بارتلت اضافه کرد: «و در مورد چیزی که شما آن را گرسنگی مینامید.» پی وی گفت: «اگر… اگر تو… یه جورایی… میخوای یه کار خیر انجام بدی، من هیچ حقی ندارم جلوتو بگیرم، درسته؟» «چون کار خیر چیز اصلیه. خدای من، من هیچ حقی ندارم توشون دخالت کنم. من هیچ حقی ندارم که برای یه خدمتی پول بگیرم، اما فرض کن… فرض کن یه ژله رولی باشه…» آقای سالن زیبایی زنانه در تهرانپارس بارتلت گفت: «هست، اما تا دو دقیقهی دیگر نخواهد بود.
تو برو داخل و آن رول ژلهای را به عنوان لطفی برای خانم بارتلت بگیر. و عجله کن برگرد، ما تو را به لیریک میبریم.» پی-وی گفت: «به هر حال داشتم میرفتم آنجا، میخواهم فیلم «راهزن بزرگراه هاروینگ» را ببینم، پنج حلقه سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» آقای بارتلت گفت: «خب، شما با ما بیایید، و بعد دو تا کار خوب انجام میدهید. با سالن زیبایی آرایشگاه زنانه خریدن یک رول ژله به خانم بارتلت لطف میکنید و با تشکیل یک گروه سه نفره برای دیدن فیلم راهزن بزرگراه هاروینگ به من لطف میکنید.
نظر شما چیست؟» پی وی گفت: «سه عدد شانس من سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» سپس، ناگهان به خودش آمد و اضافه کرد: «اما منظورم این نیست که میخواهم سه رول ژله بگیرم — میفهمی؟» خانم بارتلت گفت: «بله، ما متوجه هستیم.» چنین شد که پی-وی، با نام مستعار والتر هریس، دیدهبان درجه یک (از نظر کیفیت اگر نه از نظر کمیت)، خود را در حال رانندگی مجلل در خیابان اصلی در صندلی عقب ماشین بزرگ هانکاجانک آقای بارتلت یافت، در حالی که با لذت واقعی آرایشگاه زنانه در طرشت دیدهبانی، یک رول ژله میخورد.
زیرا اکنون نزدیک ساعت هشت بود و پی-وی از زمان شام چیزی نخورده بود. پس از اتمام این گردش خوب به خانم بارتلت، با بیرون آوردن دو ساندویچ از جیبی که معمولاً با سلاحی بسیار خطرناکتر همراه سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ، گردش خوبی به خودش کرد. این کیف اضطراری او بود که همیشه همراه داشت. صبح، ظهر یا شب، او همیشه چند ساندویچ با خود حمل میکرد، همانطور که رانندگان لسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد یک اضافی حمل میکنند. و در حالی آرایشگاه زنانه طرشت که غذا میخورد، حرف زد.
گفت: «وای خدای من، دیوانه شدم از دیدن این عکس.» خانم بارتلت گفت: «ما معمولاً فیلمهای آموزشی را انتخاب میکنیم.» پی وی گفت: «من از هر چیزی که جنبهی آموزشی داشته باشد خوشم نمیآید. حتی وقتی به وودویل میروم، از میمونها و گربههای آموزشدیده و این چیزها خوشم نمیآید. من راهزنها و چیزهایی از این قبیل را دوست دارم. چیز مورد علاقهات چیست؟» آقای بارتلت گفت: «خب، من از دیدهبانها خوشم میآید.» پی وی گفت: «بستنی قیفی مال منه. این ماشین نوئه؟ شرط میبندم میدونم از چه نوعیه، از نوع هانکاجونکه. من هم سوسیس تند دوست دارم.
میتونم انواع ماشینها رو تشخیص بدم چون یه پیشاهنگ باید تیزبین باشه. تو آبنبات چوبی دوست داری؟ من دیوونهی اینام.» خانم بارتلت پرسید: «اما آن ژاکت را از کجا گرفتی؟» «میخواهی دربارهاش بهت بگم؟ مال مردیه که از کورهمون مراقبت میکنه؛ یه خالکوبی هلویی رنگ روی دستش داره. مامانم گفت باید ژاکت بپوشم، برای همین موقع رد شدن از راهروی پشتی ژاکتم رو برداشتم.
این خلاف قوانین آنهسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . مگر تو این را نمیدانی؟» پیوی نگاهی حسرتبار به ویترین نانوایی فایفل انداخت و سپس خانم بارتلت را مستقیماً در مورد قانون پیشاهنگی راهنمایی کرد. «بستگی داره به چی بگیم قانون؛ میبینی؟» گفت. آقای بارتلت اضافه کرد: «و در مورد چیزی که شما آن را گرسنگی مینامید.» پی وی گفت: «اگر… اگر تو… یه جورایی… میخوای یه کار خیر انجام بدی، من هیچ حقی ندارم جلوتو بگیرم، درسته؟» «چون کار خیر چیز اصلیه. خدای من، من هیچ حقی ندارم توشون دخالت کنم. من هیچ حقی ندارم که برای یه خدمتی پول بگیرم، اما فرض کن… فرض کن یه ژله رولی باشه…» آقای سالن زیبایی زنانه در تهرانپارس بارتلت گفت: «هست، اما تا دو دقیقهی دیگر نخواهد بود.
تو برو داخل و آن رول ژلهای را به عنوان لطفی برای خانم بارتلت بگیر. و عجله کن برگرد، ما تو را به لیریک میبریم.» پی-وی گفت: «به هر حال داشتم میرفتم آنجا، میخواهم فیلم «راهزن بزرگراه هاروینگ» را ببینم، پنج حلقه سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» آقای بارتلت گفت: «خب، شما با ما بیایید، و بعد دو تا کار خوب انجام میدهید. با سالن زیبایی آرایشگاه زنانه خریدن یک رول ژله به خانم بارتلت لطف میکنید و با تشکیل یک گروه سه نفره برای دیدن فیلم راهزن بزرگراه هاروینگ به من لطف میکنید.
نظر شما چیست؟» پی وی گفت: «سه عدد شانس من سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» سپس، ناگهان به خودش آمد و اضافه کرد: «اما منظورم این نیست که میخواهم سه رول ژله بگیرم — میفهمی؟» خانم بارتلت گفت: «بله، ما متوجه هستیم.» چنین شد که پی-وی، با نام مستعار والتر هریس، دیدهبان درجه یک (از نظر کیفیت اگر نه از نظر کمیت)، خود را در حال رانندگی مجلل در خیابان اصلی در صندلی عقب ماشین بزرگ هانکاجانک آقای بارتلت یافت، در حالی که با لذت واقعی آرایشگاه زنانه در طرشت دیدهبانی، یک رول ژله میخورد.
زیرا اکنون نزدیک ساعت هشت بود و پی-وی از زمان شام چیزی نخورده بود. پس از اتمام این گردش خوب به خانم بارتلت، با بیرون آوردن دو ساندویچ از جیبی که معمولاً با سلاحی بسیار خطرناکتر همراه سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ، گردش خوبی به خودش کرد. این کیف اضطراری او بود که همیشه همراه داشت. صبح، ظهر یا شب، او همیشه چند ساندویچ با خود حمل میکرد، همانطور که رانندگان لسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد یک اضافی حمل میکنند. و در حالی آرایشگاه زنانه طرشت که غذا میخورد، حرف زد.
گفت: «وای خدای من، دیوانه شدم از دیدن این عکس.» خانم بارتلت گفت: «ما معمولاً فیلمهای آموزشی را انتخاب میکنیم.» پی وی گفت: «من از هر چیزی که جنبهی آموزشی داشته باشد خوشم نمیآید. حتی وقتی به وودویل میروم، از میمونها و گربههای آموزشدیده و این چیزها خوشم نمیآید. من راهزنها و چیزهایی از این قبیل را دوست دارم. چیز مورد علاقهات چیست؟» آقای بارتلت گفت: «خب، من از دیدهبانها خوشم میآید.» پی وی گفت: «بستنی قیفی مال منه. این ماشین نوئه؟ شرط میبندم میدونم از چه نوعیه، از نوع هانکاجونکه. من هم سوسیس تند دوست دارم.
میتونم انواع ماشینها رو تشخیص بدم چون یه پیشاهنگ باید تیزبین باشه. تو آبنبات چوبی دوست داری؟ من دیوونهی اینام.» خانم بارتلت پرسید: «اما آن ژاکت را از کجا گرفتی؟» «میخواهی دربارهاش بهت بگم؟ مال مردیه که از کورهمون مراقبت میکنه؛ یه خالکوبی هلویی رنگ روی دستش داره. مامانم گفت باید ژاکت بپوشم، برای همین موقع رد شدن از راهروی پشتی ژاکتم رو برداشتم.
- جمعه ۲۸ شهریور ۰۴ ۲۱:۴۱ ۳ بازديد
- ۰ نظر