هنوز تنم چندشآوره. فکر میکردم حتماً بهش میچسبیم.» چندین نفر از نگهبانان با لحنی موافق تکرار کردند: «همۀ ماجرا را برای ما تعریف کن، رفیق قدیمی.» ترولی گفت: «اینجا اوضاع خیلی بده. فکر کنم داریم خرابش میکنیم.»[صفحه ۷۴]خیلی زود میره. این یه طوفان وحشتناکه. خیلی شدیده. کلیف خندید: «حق با توست، ترولی. قدرت باد فقط با قدرت زبان عامیانهی تو برابری میکند. ما در پناهِ خاکریزهای پایین پناه خواهیم گرفت.» بقیه با عجله به عرشه اصلی رفتند، اما او لحظهای همانجا ماند و به نردهها چسبیده بود و با چشمانش دریا را جستجو میکرد. «نمیتوانم بیرون بیایم تا نجاتم دهند.» زمزمه کرد. «نه خواب بودم و نه خواب میدیدم. آن کشتی را مثل سرنوشت تعرفه و قیمت سالن زیبایی در خیابان فرشته حتمی دیدم.
اما چرا بقیه هم آن را ندیدند؟ اسپندلی در آن طرف عرشه مراقب بود. او—— چرا، خدای من! احتمالاً خواب بوده! مطمئناً مرموز سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» کشتی قدیمی مونونگهلا به شدت در دریاها بالا و پایین میرفت و میغلتید. طوفان بیوقفه از میان دکلهای محکم کشتی میگذشت. امواج غولپیکر، بادخیز و خشمگین، به بدنه چوبی محکم کشتی تعرفه و قیمت ارایشگاه زنانه در جمالزاده شمالی میکوبیدند، گویی مشتاق بودند آن را از هم بپاشند. تودههای بخار معلق، نمناک و شور، در هوا به حرکت درمیآمدند و در میان آن، باران شدید با شدتی تگرگمانند به چهرههای نگهبانان روی عرشه میریخت. [صفحه ۷۵] ده ساعت قبل، کشتی تمرینی از دماغههای چساپیک عبور کرده بود.
کمی قبل از تاریکی هوا، هوای نسبتاً صاف ناگهان جای خود را به بوران تعرفه و قیمت سالن زیبایی ستارخان شدیدی داد و این بوران تا نیمهشب به تندبادی تبدیل شد که پیشبینی میشد تا صبح ادامه داشته باشد. کلیف، به همراه چند نفر از دوستان عامیاش، ساعت چهار – ساعت دو – به نگهبانی رفته بود و در حالی که به عنوان دیدهبان در سمت رسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد دماغه کشتی فعالیت میکرد، اصرار داشت که یک کشتی را در جلوی خود دیده سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . وقتی بالاخره عرشه کشتی را ترک کرد و به دوستانش در پناه دیوارهای بندر پیوست، احساس ناامیدی شدیدی کرد. سخنان طعنهآمیز ستوان واتسون او را آزرد. و به خصوص از این جهت که آنها را کاملاً بیاساس میدانست.
اینکه او واقعاً کشتیای را تقریباً در فاصلهی یک کابل از مونونگهلا دیده بود ، قطعی بود. کلیف خم شد و در حالی که به یک توپ کناری تکیه داده بود، با نگاهی متفکرانه از شکاف کرکرهی دریچه نگاه کرد. [صفحه ۷۷] تاگلز با دلسوزی از آرنجش به او نزدیک شد و پرسید: «هنوز دنبال کشتیات میگردی؟» «بله. اما، رسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ش تعرفه و قیمت آرایشگاه زنانه در خیابان جردن را بخواهید، نمیدانم که آیا دوباره دیدنش برایم مهم سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد یا نه.» این پاسخ جدی بود. «چرا که نه، رفیق؟ به نظرم اگر دوباره دیده شود، از هرگونه سوءظن پاک میشود. دلیلت برای اینکه نمیخواهی آن را ببینی چیست؟» کلیف فوراً جواب نداد. در حالی که به لوله صیقلی اسلحه سنگین تکیه داده بود، همچنان به دیوار تاریک مه خیره شده بود.
کمی بعد شروع به صحبت کرد و لحن جدیاش شنوندگانش را شگفتزده کرد. او گفت: «دوستان، میدانید که من معتقدم یک راز و رمزی در رابطه با آن کشتی عجیب و غریب وجود دارد؟» دایه با تعجب تکرار کرد: «یک راز؟» «بله. مطمئنم که آن را درست همانطور که برای ستوان واتسون توصیف کردم، دیدم. نزدیک پاشنهی کشتی ایستاده بودم و به جلو نگاه میکردم که ناگهان برق آذرخشی زد و قبل از اینکه درخشش آن محو شود، بدنهی عجیب و غریبی دیدم، فرسوده و آسیبدیده، با دو دکل که از یاردها و بادبانها فاصله داشتند. تعرفه و قیمت سالن زیبایی زنانه مرزداران در بالای هر دکل، جسمی عجیب و گرد به شکل قفسی میلهدار قرار داشت. تا جایی که من میتوانستم ببینم، کسی در کشتی نبود و کشتی به نظر میرسید… خدای من! آن چه بود؟» [صفحه ۷۸] توصیف کلیف با فریادی حاکی از شگفتی عمیق به پایان رسید. دلیل خوبی برای آن وجود داشت. ناگهان و بدون هشدار، فریادی وحشتناک، که از شدت آن خون به رگها میآمد، در طول و عرض کشتی تمرینی به گوش رسید.
اما چرا بقیه هم آن را ندیدند؟ اسپندلی در آن طرف عرشه مراقب بود. او—— چرا، خدای من! احتمالاً خواب بوده! مطمئناً مرموز سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» کشتی قدیمی مونونگهلا به شدت در دریاها بالا و پایین میرفت و میغلتید. طوفان بیوقفه از میان دکلهای محکم کشتی میگذشت. امواج غولپیکر، بادخیز و خشمگین، به بدنه چوبی محکم کشتی تعرفه و قیمت ارایشگاه زنانه در جمالزاده شمالی میکوبیدند، گویی مشتاق بودند آن را از هم بپاشند. تودههای بخار معلق، نمناک و شور، در هوا به حرکت درمیآمدند و در میان آن، باران شدید با شدتی تگرگمانند به چهرههای نگهبانان روی عرشه میریخت. [صفحه ۷۵] ده ساعت قبل، کشتی تمرینی از دماغههای چساپیک عبور کرده بود.
کمی قبل از تاریکی هوا، هوای نسبتاً صاف ناگهان جای خود را به بوران تعرفه و قیمت سالن زیبایی ستارخان شدیدی داد و این بوران تا نیمهشب به تندبادی تبدیل شد که پیشبینی میشد تا صبح ادامه داشته باشد. کلیف، به همراه چند نفر از دوستان عامیاش، ساعت چهار – ساعت دو – به نگهبانی رفته بود و در حالی که به عنوان دیدهبان در سمت رسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد دماغه کشتی فعالیت میکرد، اصرار داشت که یک کشتی را در جلوی خود دیده سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . وقتی بالاخره عرشه کشتی را ترک کرد و به دوستانش در پناه دیوارهای بندر پیوست، احساس ناامیدی شدیدی کرد. سخنان طعنهآمیز ستوان واتسون او را آزرد. و به خصوص از این جهت که آنها را کاملاً بیاساس میدانست.
اینکه او واقعاً کشتیای را تقریباً در فاصلهی یک کابل از مونونگهلا دیده بود ، قطعی بود. کلیف خم شد و در حالی که به یک توپ کناری تکیه داده بود، با نگاهی متفکرانه از شکاف کرکرهی دریچه نگاه کرد. [صفحه ۷۷] تاگلز با دلسوزی از آرنجش به او نزدیک شد و پرسید: «هنوز دنبال کشتیات میگردی؟» «بله. اما، رسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ش تعرفه و قیمت آرایشگاه زنانه در خیابان جردن را بخواهید، نمیدانم که آیا دوباره دیدنش برایم مهم سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد یا نه.» این پاسخ جدی بود. «چرا که نه، رفیق؟ به نظرم اگر دوباره دیده شود، از هرگونه سوءظن پاک میشود. دلیلت برای اینکه نمیخواهی آن را ببینی چیست؟» کلیف فوراً جواب نداد. در حالی که به لوله صیقلی اسلحه سنگین تکیه داده بود، همچنان به دیوار تاریک مه خیره شده بود.
کمی بعد شروع به صحبت کرد و لحن جدیاش شنوندگانش را شگفتزده کرد. او گفت: «دوستان، میدانید که من معتقدم یک راز و رمزی در رابطه با آن کشتی عجیب و غریب وجود دارد؟» دایه با تعجب تکرار کرد: «یک راز؟» «بله. مطمئنم که آن را درست همانطور که برای ستوان واتسون توصیف کردم، دیدم. نزدیک پاشنهی کشتی ایستاده بودم و به جلو نگاه میکردم که ناگهان برق آذرخشی زد و قبل از اینکه درخشش آن محو شود، بدنهی عجیب و غریبی دیدم، فرسوده و آسیبدیده، با دو دکل که از یاردها و بادبانها فاصله داشتند. تعرفه و قیمت سالن زیبایی زنانه مرزداران در بالای هر دکل، جسمی عجیب و گرد به شکل قفسی میلهدار قرار داشت. تا جایی که من میتوانستم ببینم، کسی در کشتی نبود و کشتی به نظر میرسید… خدای من! آن چه بود؟» [صفحه ۷۸] توصیف کلیف با فریادی حاکی از شگفتی عمیق به پایان رسید. دلیل خوبی برای آن وجود داشت. ناگهان و بدون هشدار، فریادی وحشتناک، که از شدت آن خون به رگها میآمد، در طول و عرض کشتی تمرینی به گوش رسید.
- پنجشنبه ۲۷ شهریور ۰۴ ۱۰:۲۴ ۱ بازديد
- ۰ نظر